من در سال 1369 -چند ماه پس از پایان جنگ ویرانگر عراق- متولد شدم و مانند بسیاری از کودکان ایرانی، حامل امید نسل جنگ به بازسازی شهرها و کارخانهها بودم. برای نسل پس از جنگ، اصل این بود که دانشآموزان پرتلاش در علوم ریاضی و طبیعی تحصیل کنند. علوم انسانی تنها دانشی ثانویه «در کنار» علوم طبیعی بود که مطالعه آزاد آن میتوانست کافی باشد. من هم علوم طبیعی را انتخاب کردم و در دبیرستان استعدادهای درخشان و پس از آن در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه امیرکبیر تهران تحصیل کردم.
با این همه، پس از مواجه شدن با تحولات سریع فرهنگی-اجتماعی جامعة ایرانی، متوجه شدم ساختن کشور بیش از مهندسان خبره به اندیشهورزانی نیاز دارد که دربارة باورهای عمومی تردید کنند و آغازگر بحثهایی فراگیر درباره فرهنگ و جامعه و سیاست باشند. بنابراین مسیر تحصیلی من بهتدریج به علوم انسانی متمایل شد. ابتدا در رشته MBA دانشگاه صنعتی شریف و سپس در مقطع کارشناسی ارشد فلسفه دین دانشگاه تهران تحصیل کردم. تحصیل در این دو زمینه باعث شد من برهمکنش دین و جامعه را از دو منظر متفاوت فهم کنم. دین مهمترین پویایی درونی جامعه ایرانی است و غیرممکن است که بتوانیم بدون فهم عمیق، بومی، بهروز و میانرشتهای حوزه دین عرصه عمومی، مدلهای توسعه را در کشورمان تقلید کنیم. این زاویه دید مهمترین انگیزه تز کارشناسی ارشد من در زمینه فرجامشناسی جدید مسیحیت -یکی از بحثبرانگیزترین حوزههای میانرشتهای الهیات و علوم اجتماعی- بوده است.
من در پرتو این زمینه تحصیلی، انگیزه زیادی برای مطالعه دین در سنت آکادمیک غنی اروپایی داشتم. بنابراین تصمیم گرفتم در رشته الهیات همگانی دانشگاه بن تحصیلم را ادامه دهم. در بلندمدت هدف من این است که به ایران برگردم، مرکز تحقیقاتی برای مطالعات دینی تأسیس کنم، و نقش بیشتری در معرفی تحقیقات میانرشتهای الهیات و علوم انسانی در ایران داشته باشم.
موسسهی حامی به دنبال توسعه علوم انسانی و اجتماعی در کشور به ویژه توسعه دانش مدیریت و حکمرانی (governance) است. بدین منظور ما سعی می کنیم از فعالیتهایی که سبب گسترش دانش عمومی نسبت به این علوم می شود حمایت کنیم.