در سال 1389 دانشجوی رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران شدم. سوال همیشگی من از همان ابتدا این بود که «ادبیات چه میتواند بکند؟» و تمام سالهای دانشجویی خود را به دنبال پاسخ به آن بودم.
تحصیلات تکمیلی خود را نیز در همین رشته ادامه دادم. چراکه در نظر من تمام عناصر قابل شناسایی که از آنها با واژه «ادبیات فارسی» نام برده میشوند و تمام تولیداتی که ضامن این کاربرد هستند، هرچند با ماهیت غیرمشترک، حق دارند که راه خود را در نهادی که به اسم ادبیات فارسی در جامعه وجود دارد، پیدا کنند. من نیز حق خود میدانستم تا علیرغم تمام دشواریها بهجای فرار به رشتههای دیگر، بمانم و برای ادبیات فارسی تلاش کنم.
همین امر سبب شد تا در پایاننامه کارشناسی ارشدم به مطالعه سیاستگذاریها و اقدامات اولیه در راستای ایجاد آکادمی ادبیات در ایران بپردازم. تصمیم برای ادامهی تحصیل در رشتهی مطالعات اسلامی نیز گامی در راستای همین هدف بوده است.
تاریخ ادبیات ایران به عنوان بخشی از تاریخ فرهنگی سرزمینهای اسلامی، باید نقش خود را در پارادایم تفکر اسلامی بیابد و این کار نیاز به متخصص و زیرساختهای تحقیقاتی دارد. این مهم از طرفی نیاز به جمعآمدن نیروهای متخصص در فضای دانشکدههای ادبیات، چه در هیئت استاد و چه در هیئت دانشجو دارد و از طرف دیگر موسسات پژوهشی مستقل و متشکل از پژوهشگران باتجربه که مسیر پژوهش ادبی آنها از مبانی تحقیقاتی صحیح پیروی کند.
موسسهی حامی به دنبال توسعه علوم انسانی و اجتماعی در کشور به ویژه توسعه دانش مدیریت و حکمرانی (governance) است. بدین منظور ما سعی می کنیم از فعالیتهایی که سبب گسترش دانش عمومی نسبت به این علوم می شود حمایت کنیم.